این که میگویند نگو نشان بده، یعنی چه؟
اینکه میگویند داستان را باید نشان داد، برای این است که جلو دخالت نویسنده گرفته شود و نیز برای این است که داستان، اگر چه به قول یکی از نویسندگان، هنری روایتی است اما تا حدود زیادی وابسته به عنصر نمایش است.
بعضی از داستاننویسان برای اینکه به خواننده بفهمانند که شخصیت داستانشان غمگین است، مینویسند:
«خانم بهرامی به شدت غمگین شد و نزدیک بود گریهاش بگیرد.»
این جمله در واقع گزارش و روایت حالت خانم بهرامی است و به هیچ وجه نمیتوان آن را داستانی دانست، چون نویسنده آن را نشان نداده، بلکه برای انتقال این حالت، کار گزارشگر و راوی را انجام داده است.
داستاننویس حرفهای، همین حالت را چنان ماهرانه نشان میدهند که خوانندۀ داستان خودش بفهمد خانم بهرامی غمگین شده و دارد گریهاش میگیرد.
مثلا مینویسند: «خانم بهرامی، در خودش فرو رفته بود. نوک انگشت سبابهاش را لای دندانهایش گذاشت، صورت برافروختهاش را پایین انداخت و احساس کرد دل و رودهاش میخواهد از دهانش بیرون بریزد. انگشتش را از لای دندانها درآورد و به گوشۀ چشمش مالید…»
نشان دادن صحنهها و حالتها این امکان را به خواننده میدهد که داستان را متفکرانه بخواند و در دریافت مفاهیم آن، مشارکت داشته باشد.