09170000
طرح در داستان

طرح در داستان

زمانی که اندیشه، تصویر، حس، یا دیگر انگیزه‌های نوشتن، راه را برای خلق اثری هموار می‌کند، ذهن به سوی طراحی داستان می‌رود. گونه‌های شکل‌گیری طرح متفاوت است.

الف: نویسنده‌ای چنین بهتر می‌نویسد که برای پیشبرد داستانش، در آغاز حنمن طرح داستان خویش را کامل و تمام آماده سازد و بعد به نوشتن بپردازد.

ب: نویسنده‌ای تنها پاره کاغذی به عنوان پیش طرح روی میز خویش دارد و بر این باور است که داستان، خود مسیرش را پیدا می‌کند و تحمیل هر گونه طرحی مسیر عادی و طبیعی اثر را با تصنع روبه‌رو می‌کند. بر این باور داستان را می‌نویسد و پس از پایان، یا از نیمه به بعد، آن را باز می‌نویسد و همین امر تکرار می‌شود تا زمانی‌که احساس کند که در ذهنش شکوفا و بارور نشده، و یا به پایان رسیده است.

ج: نویسنده‌ای اساسا مخالف طرح است و نویسندگی را کاری ناخودآگاه می‌داند. او بر این باور است که اگر ضمیر خودآگاه او بر اثر سایه افکند، حاصل کار، هنرمندانه نخواهد شد. بنابراین، تنها با اتکا به حس آغازین خود می‌نویسد و آنجا که حس از نفس می‌افتد و یا نویسنده احساس کند که قلم با هوشیاری و خودآگاهی پیش می‌رود، یا داستان را به پایان می‌برد یا در فرصتی دیگر ادامه می‌دهد.

حال فرض را برا این می‌گذاریم که نویسنده‌ای معتقد به تهیۀ طرح داستان است و می‌خواهد برای نوشتن داستان خویش، نخست طرحی را تهیه کند و براساس آن بنویسد.

به عنوان مثال یک قصۀ آشنا را که اغلب ما شنیده‌ایم، برمی‌گزینیم تا آن را بازآفرینی کنیم. قصۀ چوپان دروغگو را انتخاب می‌کنیم که در کتاب درسی خوانده یا از این و آن شنیده‌ایم. قصۀ چوپانی که گله را می‌چراند و چندین بار به دروغ، رو به روستا می‌کند و با صدای بلند فریاد می‌زند: گرگ! گرگ! و پس از آنکه اهل آبادی می‌آیند، می‌بینند که او قاه‌قاه می‌خندد و نشانی از گرگ نیست، سرانجام روزی به واقع گرگی به گله حمله می‌‌کند و هر چه چوپان فریاد می‌زند: گرگ، گرگ! اهل آبادی حرف او را باور نمی‌کنند و به کمکش نمی‌آیند. در نتیجه گرگ گله را درو می‌کند.

در بازآفرینی قصه‌ها می‌توانیم شخصیت‌ها را جابه‌جا کنیم، موضوع را گونه‌ای دیگر ببینیم، یا طرح‌هایی متفاوت با طرح اولیۀ قصه بریزیم و یک یک آن‌ها را بررسی کنیم تا به طرح مورد نظر خویش برسیم. البته می‌توانیم طرح‌ها را بدون روایتی قصه‌گونه بر کاغذ بنویسیم و هر یک را که مناسب‌تر تشخیص دادیم، انتخاب کنیم.

داستان معمولن به سه شیوه نوشته می‌شود. یک: نویسنده طرح کامل داستان را می‌ریزد و براساس آن اثر را می‌نویسد.

دو: نویسنده طرحی نیمه‌کامل می‌نویسد و معتقد است که اثر در روند نوشتن تکامل می‌یابد و به سرانجام می‌رسد.

سه: نویسنده اعتقادی به طرح و طراحی اولیۀ داستان ندارد و معتقد است که جریان سیال ذهن و ضمیر ناخودآگاه نویسنده اثر را خلق می‌کند و بر این روال می‌نویسد.

اما آنچه قابل تامل است این است که به هر حال نوشتن هم مانند هر کار دیگر باید به شیوه‌ای آغاز شود و هر کس به شیوۀ خودش عمل می‌کند.

درونمایه

درونمایۀ هر اثر، مفهوم و مضمونی است که از آن اثر دریافت می‌شود. نویسنده برای آن‌که طرح خویش را به داستان تبدیل کند، با هر شیوه و سبک که بخواهد و بنویسد،آگاهانه یا ناآگاهانه درونمایه‌ای را به مخاطب انتقال می‌دهد.

درونمایه با واژه‌هایی دیگر چون محتوا و مضمون نیز تعریف می‌شود. در اصل بخش تفکربرانگیز و مایه‌های اندیشۀ هر نویسنده، در این عرصه مورد نقد و نظر قرار می‌گیرد. شنیدن و آوردن واژه‌هایی چون رسالت، تعهد، مسئولیت، راست، چپ و … در ارتباط با درونمایۀ اثر به آن تعلق می‌گیرد و تفاسیر جامعه‌شناسانه، روانشناسانه و … در چنین عرصه‌ای شامل هر اثر می‌شود.

البته این کاملا امری حتمی و قطعی نیست که نویسنده هر درونمایه‌‌ای را که برای اثرش انتخاب می‌کند، بتواند، یا بشود، همان را در اثر، و از اثر دریافت کرد.

مرزی غریب، و راهی دراز است میان درونمایه‌ای که نویسنده به آن معتقد است و می‌خواهد به خوانندۀ اثر منتقل کند؛ تا دریافت و برداشتی که خواننده از اثر می‌کند. گاه ممکن است درونمایه از دید نویسنده چیزی باشد و خواننده چیز دیگری دریافت کند و حتا نگاه آن‌ها در تضاد با هم قرار بگیرد. یا ممکن است برداشت هر دو از اثر یکسان باشد، یا در حالتی خنثی با هم قرار بگیرند، نه تایید درونمایۀ نویسنده باشد و نه درونمایه‌ای دیگر باشد. پس نمی‌توان گفت که دست نویسنده در عرصۀ داستان‌نویسی کاملا باز و هموار است و می‌تواند خواننده را مجاب کند تا باورهای او را بپذیرد. حتا ممکن است اثر در تضاد با خالق خودش قرار گیرد.

درونمایه هر داستان به مانند ستون فقرات آن اثر است و مضمونی را در بردارد که اثر انتقال‌دهندۀ آن است، و نیز پیش می‌آید گاه نویسنده به دنبال ارائه درونمایه‌ای خاص است، اما خواننده درونمایه‌ای دیگر را از اثر دریافت می‌کند. و هر درونمایه‌ای تا لباسی زیبا از هنر به خود نپوشاند، حتا اگر برترین و بهترین درونمایه باشد، به جایگاه مناسب خود دست نمی‌یابد، زیرا شکل و ساختار هنرمندانه و خلاقانه یک اثر است که می‌تواند ارزش واقعی یک درونمایه را بیان و آشکار کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

جستجو
دسته‌بندی‌ها
مقالات مرتبط