نوشتار درمانی چیست؟
از مشقهای دبستان تا پایاننامههای دانشگاه، از دفتر خاطرات تا نامههای شخصی تا نامههای اداری؛ ما هر روز را با نوشتن آغاز و با نوشتن تمام میکنیم.
موضوع نوشتن از سنگنوشتههای اولیه تا نوشتههای الکترونیکی اخیر را در برمیگیرد.
امروز دیگر نمیتوان تنها به شکلهای کلاسیک نوشتن بسنده کرد. در حال حاضر نویسندگان بسیاری در دنیا مقالهها و آثار خود را بر روی شبکهی جهانی اینترنت منتشر میکنند و آنها را در معرض فروش میگذارند.
هدف از نوشتن این مقاله نگاهی به تاثیر نوشتن در روح و روانهاست.
حرفی برای گفتن
مدتهاست که مطلبی ذهنم را درگیر کرده است و آن مطلب مهم نوشتار درمانی است.
درمان از طریق نوشتن و بهوسیله قلم.
همیشه روانشناسی را خیلی دوست داشتم و به این فکر میکردم که بین نوشتن و روانشناسی ارتباط عمیقی وجود دارد.
تصمیم گرفتم رشته دانشگاهیم را روانشناسی انتخاب کنم. اما کتابهای دانشگاه چیزهایی نبودند که من تصور میکردم.
استادهای دانشگاه کسانی نبودند که فکر میکردم و درس خواندنهای ما فقط برای نمره بود و بس.
فهمیدم همان کتابهایی که خودم میخوانم و در کتاب فروشیها هست شاید کمکی بهتری باشند برای اینکه به انسانها کمک کنم.
بیاختیار نوشتم کمک. چیزی درونم خواست از کمک کردن بنویسم. از انرژی عجیب و غریبی که در وجودم هست. انرژی که توان انتقالش را به دیگران دارم.
یک روز در صفحه چت کارگاه تولید محتوا شاهین کلانتری بحثی راه افتاد و یکی دوستان خواست که از دلایل شرکت در کلاسها حرف بزنیم. یکی از خانمها از مرگ کودکش حرف زد. از اندوهی که دچارش شده بود. اندوهی که باعث شده بود به دکتر روانشناس مراجعه کند و عجیب و غریبتر آنکه دکتر کلاسهای نوشتار درمانی شاهین کلانتری را به او پیشنهاد داده بود.
سوگ، سوگ، سوگ. درمان شاهین، شاهین، شاهین کلانتری.
چیزی توی ذهنم قرار نمیگرفت. نوشتار درمانی، سوگ، درمان.
نیروی عجیب و غریب من. آدمهایی که با آنها برخورد داشتم. تمرینهای خودشناسی کارگاه داستاننویسیام.
و از همه مهمتر درد و رنجهایی که کشیده بودم. فریادهایی که با قلم، با نوشتن زده بودم. استادم همیشه میگفت کسی روانشناس خوبی میشود که خودش زجر کشیده باشد. حال بیمارش را بفهمد.
و من چه زندگی سختی داشتم. چه روزهایی را طی کردهام و دارم طی میکنم. به نوشتن فکر کردم به اینکه اگر نبود چیزی از مژگان کنونی وجود نداشت.
به فکر کمک افتادم. به فکر اینکه با نوشتن به درمان بپردازم.
باید کاری میکردم. باید به آن زن فکر میکردم که وقتی در مطب دکتر ایستاده بودم از پشت ماسک هم توانسته بود انرژی من را دریافت کند و به سراغم آمده بود.
-من میخوام خودکشی کنم.
چرا اینها را به من میگفت. منشی پیر دکتر روانشناس با بداخلاقی به او گفته بود که نوبتها پُر هستند و باید هفته بعد بیاید.
زن روی میز کوبیده بود. ماسک خاکستریاش را پایین کشیده بود و گفته بود:
-من حالا حالم خُوش نیست. داورهایم تمام شده باید دکتر را ببینم.
پیرمرد از بالای عینک نگاهش کرده بود و گفته بود: اینجا همه بدحالند خانم. نشین نوبتت نمیشود.
زن اما نشسته بود با غیظ و به بیمارها نگاه میکرد.
پیرمرد در حالی که دفترچه زن جوان را میگرفت تشر زده بود که:
-مگه نمیگم نشین.
و زن جواب داده بود که منتظر کسی هستم. این همه اصرار زن برای دیدن دکتر برایم عجیب و غریب نبود. حالش را میفهمیدم.
زن جوان رو به پیرمرد: من دوتا نوبت داشتم اما همراهم نمیرسه جایی گیر کرده.
پیرمرد: اشکالی نداره. صد تومان میشه ویزیتت. کارت خوان خرابه. برو پایین از خودپرداز بگیر اگه همرات نیست.
زن جوان کیف پولش را درآورد و صدهزار تومان روی میز گذاشت و روی نیمکت جلوی پیرمرد نشست.
زن اول رو به زن جوان: نوبت همراهت رو به من میدی.
راهکار اساسی
یکی از راههای اساسی برخورد با سوگ یادداشتنویسی یا نوشتار درمانی است که میتوان گفت یک رکن مهم در درمان محسوب میشود.
اولین نکته، تیتر یادداشت است. بسیاری مواقع، میتوان تیتری انتخاب کرد که خود تیتر اثرگذار و به اصطلاح آرامش بخش است. بیان کردن مساله اصلی با یک تیتر بزرگ. اینکه بدانی از چه مشکلی میخواهی بنویسی.
در درجهی اول یادداشت نمود آن چیزی است که نویسنده در ذهنش با آن درگیری دارد. بنابراین نوشتن ذهن انسان را رهایی میبخشد. حالا بگذارید مثالی برایتان بزنم. مثلا ممکن است من چند روزی با مشکلی کلنجار بروم. یا تو وقتی که پشت ماشین نشستهای یا تمام وقتهایی که به ظاهر باطل است، پرت است. از توی حمام بگیر تا حتا موقع غذا خوردن با آن موضوع در ذهن بازی میکنی. یعنی به مرور متوجه میشوی که این قضیه ابعاد مختلفی دارد. کوشش میکنی یک نکته جدید ببینی. وقتیکه موضوع و مشکل خوب در ذهن طراحی شد، یادداشت جواب میدهد به نظر من یادداشت خوب یادداشتی است که یک ضرب هم نوشته میشود، یعنی شما دیگر خیلی دستکاری در آن نمیکنید. ذهنتان را آزاد و رها میگذارید و بدون برداشتن قلم از روی کاغذ یا دست از روی کیبورد کامپیوتر بیوقفه مینویسید.
بله فقط مکتوب میکنید. تمام آنچه را در ذهنتان است مکتوبش میکنید. چون آن در ذهنتان است، با همان میآیید جلو، مثلا موارد خیلی زیادی هست، که مهمترین یادداشتم را در یک ربع ساعت نوشتهام. یک ربع، بیست دقیقهای مینویسم تا تمام بشود. اما این به آن معنا نیست که آن مسئله فقط یک ربع، بیست دقیقه مسئله نویسنده بوده است. بارها برایم پیش آمده، مثلا یکی دو روز این مسئله در ذهنیت آدم هست و آن را میپردازد و به آن فکر میکند. همین وقتهای مرده، بهترین وقتهایی است که میشود به آن فکر کرد.
یکی از مسائلی که در یادداشت نویسی خیلی اهمیت دارد، این است که هر لحظه باید تندترین انتقاد ممکن را در مورد خودتان بنویسید. بدون تعارف با خودتان خلوت کنید و از اشتباهاتتان بنویسید. زندگی خودتان را غربال کنید و سعی کنید از نگاه یک نفر دیگر به خودتان نگاه کنید و بی کم و کاست از خودتان بنویسید.
خیلی وقتها ممکن است هنگام نوشتن عصبانی باشیم در حقیقت باید بگویم موقع عصبانیت به سراغ نوشتن برویم. بگذارید قلم خشم خودش را روی کاغذ خالی کند. تقریبا تردید ندارم که بعدها از خواندن یادداشتهایی که هنگام عصبانیت نوشتهاید خندهتان میگیرد.
نوشتن به جای درمان
شما سر زندگی خود شرطبندی میکنید!
بنا به گفتۀ دکتر ادوارد جی.مورای، روانپزشک و استاد دانشگاه میامی، و بر اساس مطالعاتی که وی هدایت آن را بر عهده داشت، این نتیجه حاصل شد که نوشتن راجعبه تجربیات احساسی درست به همان اندازۀ جلسات رواندرمانی، چه بسا بیشتر، موثر است و خیلی هم ارزانتر تمام میشود.
رک و پوستکنده، خوشحالم از اینکه میشنوم علم روانشناسی بالاخره به آنچه نویسندگان همیشه میگفتند که نوشتن احساس خوبی به انسان میدهد، رسیده است. آلن گینزبرگ، روزی خیالپردازی را روزنۀ فرار نامید. آنی سکستون، سرودن شعر را به توصیۀ روانپزشکش شروع کرد. آمی تان، رماننویس، اگر چه تحت معالجات روان درمانی قرار گرفت و پزشک او دستور بستری شدن وی را داده بود، تان گفت که خیلی احساس کسالت و خستگی میکنم، تصمیم گرفتهام که به جای این کار، نوشتن یک داستان را شروع کنم.
نوشتن هم مثل هر معالجۀ دیگر، به سازماندهی افکار و احساسات شما کمک کرده و حوادث بینظم و آشفته را نظم و ترتیب میدهد، و داستان میتواند به این حوادث معنا و مقاصدی بدهد که در ابتدا فاقد آن بوده است.
به جای روانکاوی (درمان کلامی)، از شیوۀ درمان حرف زدن روی کاغذ استفاده کنید و ملاحظه نمایید که چه میکند. میتوانید رمان بسیار پرفروشی داشته باشید، برنده جایزه شوید یا صرفا میتوانید با آن سرگرمی سادهای داشته باشید که یک کم کمتر حوصلهتان سر برود.
به یاد داشته باشید نوشتن یکی از کاملترین چیزهایی است که میتوانید در زندگی انجام دهید. این کار به زندگی شما معنا، مقصود و لذتی شگرف میبخشد. اما اگر ننویسید و به نوشتن واداشته شوید بیرحمانه در جریانی که راه انداخته شما را با خود میبرد، بهطوری که هیچیک از نیروهایی که در کرۀ زمین وجود دارد به پای قدرتش نمیرسد.
نوشتن هم یک جور درمان است، گاهی اوقات تعجب میکنم که چهطور همۀ کسانیکه نمینویسند، میتوانند از جنون و افسردگی فرار کنند، وحشتی که از دیرباز در بطن وجود آدمی به یادگار مانده است.
گراهام گرین
فقط یک صفحه در روز نگرانی را از شما دور میکند
هنگامیکه در همان وهلۀ اول پشت میز نشسته و تازه میخواهید کار خود را شروع کنید، همان یکی دو دقیقۀ اول چالش بسیار سختی با خود دارید. از جا برمیخیزید و قهوهای درست میکنید، به گلها آب میدهید، مجموعۀ دیسکتهای خود را به ترتیب حروف الفبا مرتب میکندی، خلاصه به انجام هر کاری فکر میکنید، الا نشتن در یک گوشه و نوشتن از حس و حالتان.