09170000
کاریکلِماتور

کاریکلِماتور (آمیختهٔ کاریکاتور و کلمات) نامی است که پرویز شاپور در سال ۱۳۴۷ بر نوشته‌های خود که در نشریه خوشه به سردبیری احمد شاملو چاپ می‌شد گذاشت. این واژه حاصل پیوند دو واژه «کاریکاتور» و «کلمه» است. به دید شاملو، نوشته‌های شاپور کاریکاتورهایی است که با کلمه بیان شده‌است.

پرویز شاپور پدر کاریکلماتور است و بهتر است با او بیشتر آشنا شویم. پرویز شاپور متولد پنجم اسفندماه ۱۳۰۳ شهر قم است كه شناسنامه‌اش را در تهران گرفتند. وی دیپلم خود را از دبیرستان «دارایی» گرفت و در دانشگاه تهران به اخذ لیسانس اقتصاد نایل آمد.

او در مدرسه صنعتی آن سال‌ها شاگرد علی اسفندیاری (نیما یوشیج) بود. بعدها با فروغ فرخ‌زاد كه در آن زمان شانزده ساله بود، ازدواج كرد( ۱۳۲۹) و در سال ۱۳۴۳ از فروغ جدا شد. پس از جدایی از فروغ، شاپور هرگز دوباره ازدواج نکرد و تا آخر عمر همراه با کامیار و دکتر خسرو شاپور برادرش در یک خانه قدیمی زندگی می‌کرد. وی در ۱۵ مرداد ۱۳۷۸ درگذشت.
آرامگاه پرویز شاپور در قطعه هنرمندان بهشت زهرای تهران است. وی فعالیت مطبوعاتی‌اش را از نشریات محلی اهواز آغاز کرد و پس از انتقالش به تهران، با نشریه فکاهی توفیق وارد همکاری شد. او در ستون «فکاهیات نو» مطالبی می‌نوشت که نتیجه ادامه همان مطالب به چیزی که ما امروز با عنوان کاریکلماتور می‌شناسیم، منتهی شد.

آثار پرویز شاپور:

از پرویز شاپور، هشت کتاب کاریکلماتور در آمده است. اولین آن در سال ۱۳۰۵ و آخرین آن «پایین آمدن درخت از گربه» در سال ۱۳۸۲. دو گزینه هم از کاریکلماتورها در ایران و آمریکا منتشر شده است. کتاب‌های دیگر وی عبارتند از: فانتزی سنجاق‌قفلی، موش و گربه عبید زاکانی (با طرح‌های او) و تفریح‌نامه (با بیژن اسدی‌پور). بخشی از کتاب طراحان طنزاندیش ایران (به معرفی ایراندخت محصص) هم به او اختصاص دارد. مادر «شاپور» می‌گفت: «۶۰ سال بچه بزرگ کردم، یک کلمه حرف حسابی از دهانش نشنیدم». ولی همین حرف‌های ناحساب شاپور که با اسم «کاریکلماتور»، از مجموعه‌ها و جنگ‌های هنری و ادبی سر در می‌آورد، از بهترین و طنازانه‌ترین ستون‌های این مجلات بود. این کاریکلماتور است که اسم شاپور را به ادبیات مدرن ایران سنجاق کرده است.

اتوبیوگرافی پرویز شاپور:

از تولدم فقط موهای سپیدم را به یاد دارم که رنگش به مرور زمان به فلفل نمکی گرایید و حالی که این سطور را رقم می زنم یکدست سیاه شده است .
از هفت سالگی به مدرسه رفتم . خوب یادم می آید زنگ های دیکته وقتی (جا) می انداختم ، کیفم را زیر سرم می گذاشتم و در آن (جا) آسوده به خواب عمیق فرومی رفتم .
دوره‌ی دبستان و دبیرستان سپری شد و چون عقل معاشم ضعیف بود به همین جهت رشته‌ی اقتصاد دانشکده‌ی حقوق را برای ادامه‌ی تحصیل انتخاب کردم و به پایان رسانیدم. ولی متأسفانه نتیجه کاملن عکس آن بود که انتظارش را داشتم.
در دوره ی تحصیل ، به علت وضع خراب مالی ، ناگزیر بودم خودنویسم را از سیاهی شب پر کنم و روزی هم که می‌خواستم به مجلس ختم یکی از همکلاسی‌هایم بروم، به علت نداشتن لباس تیره رنگ ، ناگزیر شدم سایه ام را راهی مجلس کنم زیرا هنوز به این مرحله از تکامل نرسیده بودم که با سیاهی شب ، برای خودم لباس رسمی بدوزم و در جشن تولد ماه شرکت نمایم .

نمونه‌هایی از کاریکلماتورهای پرویز شاپور
وقتی عکس گل محمدی در آب افتاد، ماهی‌ها صلوات فرستادند.
اگر بخواهم پرنده را محبوس کنم، قفسی به بزرگی آسمان می‌سازم.
به عقیده گیوتین، سر آدم زیادی است.
به یاد ندارم نابینائی به من تنه زده باشد.
قلبم پرجمعیت‌ترین شهر دنیاست.
به نگاهم خوش آمدی.
چرا همیشه نمیشه!!
پایین آمدن درخت از گربه.
قطرهٔ باران، اقیانوس کوچکی است.
زندگی بدون آب از گلوی ماهی پایین نمی‌رود.
جارو، شکم خالی سطل زباله را پر می‌کند.
فوّاره و قوه جاذبه از سربه سر گذاشتن هم سیر نمی‌شوند.
هر درخت پیر، صندلی جوانی می‌تواند باشد.
باغبان وقتی دید باران قبول زحمت کرده، به آبپاش مرخصی داد.
فاصله بین دو باران را سکوت ناودان پر می‌کند.
فریاد زندگی در سکوت گورستان ته‌نشین می‌شود.
برای اینکه پشه‌ها کاملاً ناامید نشوند، دستم را از پشه بند بیرون می‌گذارم.
گربه بیش از دیگران در فکر آزادی پرندهٔ محبوس است.
روی همرفته زن و شوهر مهربانی هستند!
غم، کلکسیون خنده‌ام را به سرقت برد.
بلبل مرتاض، روی گل خاردار می‌نشیند!

□ شب‌ها با ستارگان بیلیارد بازی می‌کنم.

□ هیچ جنایت‌کاری به اندازه قلبم با خون سروکار ندارد.

□ چون گلوله طاقت دوری تفنگ را نیاورد از میان برگشت.

□ برای گربه تحقیرآمیز است که با مرگ موش خودکشی کند.

□ بعد از مرگ همه شاد هستند، چون روی قبرها می‌نویسند شادروان.

□ برخی از محصلین با آسانسور به کلاس بالاتر می‌روند.

□ به محض اینکه چشمم به عزرائیل افتاد خودم را به مردن زدم.

□ آرزو می‌کنم برخی افراد همیشه مشغول خوردن باشند تا فرصت حرف زدن را پیدا نکنند.

□ قبل از اینکه قرص خواب‌آور بخورم ساعتم را از مچم باز می‌کنم که نخوابد.

□ برای اینکه سیبل‌هایش را دود بدهم سیگار به او تعارف نمودم.

□ ماهی‌ای که استخوان نداشته باشد موجب امتنان گربه است.

□ زندگی هیچ‌کس به اندازه‌ی متصدی آسانسور فراز و نشیب ندارد.

□ پرنده روی سیم تلفن مشغول استراق سمع بود.

□ برای اینکه از مخارج خودکشی شانه خالی کنم زندگی می‌نمایم.

□ برخی از افراد آنقدر آدم‌های بددهنی هستند که دهان‌شان احتیاج به سیفون دارد.

□ به قدری آدم دل‌رحمی هستم که در زمستان‌ها وقتی می‌خواهم به کسی سیلی بزنم قبلن دستم را روی بخاری گرم می‌کنم.

□ گربه پس از گرفتن موش به دقت دنبال تاریخ مصرفش می‌گشت.

□ همه‌ی مردم سر «چوب رخت» کلاه می‌گذارند.

□ هرگز اختلاف طبقاتی بین مرغ و خروس حل نمی‌شود.

□ از عزرائیل تقاضا نمودم خارج از نوبت به زندگی‌ام خاتمه دهد.

□ شیشه عمرم را به جای شیشه خالی آبجو به «بارون خاچیک» قالب نمودم.

□ سیاه‌پوستان هرگز در مقام تعارف به کسی نمی‌گویند «روی من سیاه».

□ هر وقت ساعت مرگم فرا می‌رسد با دستپاچگی ساعتم را عقب می‌کشم.

□ صاحبان چشم‌های عسلی نگاه‌های شیرینی دارند.

□ آب‌تنی ماهی یک عمر طول می‌کشد.

□ فروتنی آبشار نیاگارا را ستایش می‌کنم.

□ نمی‌دانم ماهی چه غذای شوری خورده که آن قدر روی آن آب می‌خورد.

□ برای اینکه قطار را از دست دهم ساعتم را یک ربع عقب کشیدم.

گزیدهٔ کاریکلماتورهای پرویز شاپور، انتشارات مروارید، چاپ اول، ۱۳۷۱.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

جستجو
دسته‌بندی‌ها
مقالات مرتبط