تبدیل تجربهها به داستان
خاطرهات یک داستان خوب از آب در میآید، آن را بنویس!
چند بار این جمله را، وقتی برای دیگران تجربه جالبی را نقل کردهاید، شنیدهاید؟
نوشتن داستانهایی که مشابه وقایع زندگی واقعی است، به شما اجازه میدهد تا زندگی خود را مرور و بازبینی کنید. در داستان میتوانید همه آنچه را که در زندگی خود میتوانسته اید باشید، کشف کنید. میتوانید بدترین ترسها را بکاوید و آنچه را که در ارتباط با بیگانگان مورد اعتماد، یا در کوچههای تاریک زندگی، برایتان اتفاق افتاده است توصیف کنید و با خلق شخصیتهایی شبیه به خود، یا آدمهایی که با آنان آشنا شدهاید، میتوانید در گذشته خود بعدی ایجاد کنید که در نتیجه بررسی و تحلیل مستقیم به وجود نمیآید.
هدف از انجام این تمرین، کمک به بازیافت خاطرات فراموش شده و سپس تبدیل آنها به تصاویر قابل استفادهیی برای شخصیتها و حکایتهایی مناسب داستان.
اول باید، دورهیی از زندگی خود را که مایلید دربارهاش بنویسید، انتخاب کنید. یک سال از گذشتهی شما که طی آن از نظر احساسی تجربههایی شکل گرفته، مناسبتر از همه است. این بدان معنا نیست که لازم است حوادث، حتمن ملودراماتیک باشد.
ضربات روحی و موفقیتها، اغلب، بهترین مطالب داستانی را تشکیل میدهند، به ویژه اگر مربوط به افرادی شوند که شما دربارهی آنها احساسی گرم و عطوفتی عمیق دارید. بهخصوص، حوادثی که باعث شدهاند شما تمایلاتی را که نسبت به خود و دیگران دارید تغییر دهید، خیلی مناسبند. به همین دلیل است که بسیاری از نویسندگان، دورهیی از کودکی یا نوجوانی را که دورهی بسیاری از دگرگونیهای احساسی است را انتخاب میکنند.
تمرین را در مکانی خلوت و به تنهایی انجام دهید. آرام باشید، چشمهایتان را ببندید و آهسته نفس بکشید؛ حالا خودتان را در نظر بیاورید که در دورهی انتخاب شده، دارید به خانه میروید. تصویر خود را موقع ورود به جایی که در آن زندگی میکردید، مجسم سازید.تصور کنید وارد میشوید. چه میبینید… میشنوید…میبویید؟
وارد اتاق بعد میشوید؟ آنجا چه چیزهایی هست؟ حالا وارد اتاقی میشوید که زمانی متعلق به خودتان بود و وسایل شخصیتان را در آن میگذاشتید. وسط اتاق بایستید و به اطراف نظری بیندازید. چه میبینید..میشنوید… میبویید؟ حالا به طرف اشیایی بروید که به خصوص برای شما، ارزشمند بوده است. آنها را بردارید و در دست بگیرید و لمسشان کنید و این طرف و آن طرفشان را خوب نگاه کنید. بدین طریق، تا آنجا که ممکن است، آنها را دوباره بهخاطر میآورید. بعد، از خود بپرسید: چرا این شیء را انتخاب کردم؟
حالا آمادهاید؛ چشمها را باز کنید و نوشتن را تا حدی که میتوانید، به سرعت آغاز کنید. ابتدا شیء مورد نظر را با جزییاتش توصیف کنید. چناچه مایل هستید، میتوانید دربارهی آدمها و حوادثی که به نحوی با این وسیله مرتبطند، توضیح دهید. این کار هم مفید است. سرانجام، دربارهی اهمیتی که آن شیء نزد شما دارد بنویسید. برای انجام کامل این تمرین، میتوانید خود را ده تا پانزده دقیقه سرگزم تجربه و خاطرهی مورد نظر کنید. آنچه را که مینویسید تصحیح نکنید. اگر به سرعت بنویسید، دستکم یک صفحه کامل، مطلب خواهید داشت.
زمانی که این تمرین را انجام دادم، شیی که یافتم، یک رادیوی قدیمی بود که جعبهیی چوبی و صفحهیی پارچهیی در جلو داشت و یک لامپ نارنجی رنگ داخلش روشن بود. در عالم خیال، انگشتانم را روی سطوح صاف و صیقلیاش کشاندم. دماغم را نزدیک بردم و پارچهی غبارآلود و گرم شده، بر اثر نور لامپ را بوییدم؛ پیچ رادیو را باز کردم و به برنامههای مورد علاقهی ایام کودکیام گوش سپردم.