09170000
نکته‌هایی برای آموزش داستان‌نویسی نوجوانان

نوشتن داستان و نویسنده شدن همیشه دغدغه همه بوده حتا بچه‌ها.

نوجوانان تخیل خیلی قویی دارند و حرف‌های زیادی که دوست دارند آن‌ها را بنویسند. حالا فرقی ندارد به چه صورت باشد. خاطره، گزارش، داستان، قصه، متن ادبی و….

در چند سالی که تجربه تدریس داستان‌نویسی را دارم حس می‌کنم برای بچه‌ها و نوجوانان نوشتن و یاد دادن بسی سخت‌تر است. آن‌ها حوصله آدم بزرگ‌ها را ندارند. نه اشتباه نکنید حوصله‌ی چیزهای کم هیجان و طولانی را ندارند.

این است که حالا جملاتی را می‌نویسم که هر کدام به تنهایی ممکن است ساعت‌ها نیاز به توضیح داشته باشد.

اما کوتاه و گزیده می‌نویسم برای نوجوانان که بخوانند و اگر کنجکاوشان کرد به دنبال بقیه مطلب بروند و در اصل نکته‌هایی که می‌نویسم درس‌هایی برای نویسنده شدن است.

دوست دارم برایم در مورد نکته‌ها بنویسید و اگر جمله‌ای را نفهمیدید به من پیام بدهید تا توضیح دهم.

اما جمله‌ی نخست.

  1. داستان، یکی از قالب‌های نگارشی است که از دیرباز در ادبیات وجود داشته است.

۲٫ در میان قالب‌های نگارشی، قالب داستان متنی غیرمستقیم‌گو است.

۳٫ در داستان، نتیجه‌گیری و پنداخلاقی به صورت آشکار وجود ندارد.

۴٫ قصه و افسانه، متن‌هایی هستند که رویدادهای ذهنی و خیالی و آدم‌هایی به نام قهرمان در آن حضور دارند، ولی در داستان، رویدادها و آدم‌ها، عینی و واقع‌نما هستند.

۵٫ قصه و افسانه، آرزوی زندگی آرمانی و دلخواه آدم‌ها در زمان‌های خیالی و گذشته‌اند. ولی داستان، برشی از زندگی آدم‌ها در زمان معاصر است.

۶٫ نوشتن داستان، فنی است که نیاز به آموزش و تمرین دارد.

۷٫ برای نوشتن داستان، توانایی خواندن و نوشتن شرط لازم است.

۸٫ بهترین آموزش برای داستان‌نویسی، خواندن داستان است.

۹٫ داستان‌نویس باید چشم بینا و گوش شنوا داشته باشد.

۱۰٫ داستان‌نویسی، استعداد فطری را می‌طلبد.

۱۱٫ هنر و فن نویسندگی، به شرط علاقه و پیگیری، یادگرفتنی است.

۱۲٫ ذوق، نوآوری، مطالعه‌ی پیاپی و فراوان، آگاهی از مسایل انسانی و جامعه‌شناسی، داشتن نثری خوب از شرایط کار نویسندگی است.

۱۳٫ مطالعه‌ی زیاد و پی‌گیر، انگیزه‌ای برای نوشتن می‌شود.

۱۴٫ برای نوشتن داستان با درونمایه‌ی علمی و یا فلسفی، داستان‌نویس باید از فلسفه و آن رشته علمی آگاهی کافی داشته باشد.

۱۵٫ ذوق، یادگرفتنی نیست.

۱۶٫ ذوق و استعداد، پرورش‌پذیر است.

۱۷٫ بخش‌هایی از هنر و فن داستان‌نویسی که عینی‌ترند، مانند نثر روایت، شخصیت‎‌پردازی و … یادگرفتنی‌اند.

۱۸٫ رشته‌ی تحصیلی، تاثیر چندانی در داستان‌نویسی ندارد. برای همین است که در میان داستان‌نویسان، شمار کسانی که در رشته‌های ادبیات تحصیل کرده‌اند، بسیار اندک است.

۱۹٫ خواندن متن‌های ادبی گذشته برای داستان‌نویس لازم است.

۲۰٫ نخستین گام در داستان‌نویسی، پیدا کردن سوژه است.

۲۱٫ سوژه، همان مایه یا فکر اولیه داستان است.

۲۲٫ اندیشه‌ی آغازین و نطفه‌ی هر اثر داستانی را سوژه می‌نامند.

۲۳٫ سوژه از راه‌های گوناگون یافت می‌شود.

۲۴٫ برای پیدا کردن سوژه باید، نگاه را تغییر داد.

۲۵٫ چشم‌ها را باید شست، طور دیگر باید دید.

۲۶٫ پیدا شدن سوژه، آنی و ناگهانی است.

بگفت احوال ما برق جهان است

گهی پیدا و گاهی در نهان است.

۲۷٫ برخی از داستان‌نویسان، سوژه‌های پیدا شده را یادداشت می‌کنند.

۲۸٫ یکی از راه‌های پیدا کردن سوژه داستانی، مشاهده است.

۲۹٫ مطالعه‌ی کتاب، تماشای فیلم، گوش دادن به موسیقی، راه‌های دیگر سوژه‌یابی هستند.

۳۰٫ سفرکردن یکی از راه‌های سوژه‌یابی به شمار می‌رود.

۳۱٫ بعضی از سوژه‌ها از راه کوشش و مشاهده پیدا می‌شوند.

۳۲٫ اگر از راه تخیلو یا مطالعه و تماشای فیلم و شنیدن موسیقی سوژه‌ای در ذهن داستان‌نویس جرقه بزند، به آن عمل، سوژه‌یابی جوششی می‌گویند.

۳۳٫ گاهی خواب دیدن، باعث شکار کردن سوژه می‌شود.

۳۴٫ بسیاری از داستان‌نویسان بزرگ، سفارش می‌کنند که سوژه‌ها را باید برای هیچ‌کس تعریف کرد.

۳۵٫ همه‌ی سوژه‌ها ارزش نوشتن و تبدیل شدن به اثر داستانی را ندارند.

۳۶٫ سوژه‌ها به فراوانی، پیرامون ما وجود دارند.

۳۷٫ این سوژه‌ها، دغدغه‌ها و دل مشغولی‌های انسان‌ها در طول تاریخ‌اند.

۳۸٫ سوژه‌ها پایان‌ناپذیرند.

۳۹٫هیچ سوژه‌ای کهنه نمی‌شود.

۴۰٫ از سوژه‌های تکراری هم می‌توان داستان‌های نو نوشت.

۴۱٫ نگاه نو به سوژه‌های تکراری و کهنه، داستان‌های نو خواهد آفرید.

۴۲٫ هرگز نباید گفت همه‌ی سوژه‌ها را گذشتگان نوشته‌اند.

۴۳٫ همه‌ی سوژه‌ها در هنگام صید شدن قابل نوشتن نیستند.

۴۴٫ سوژه‌ها باید اندکی بیات شوند.

۴۵٫ سوژه‌ها را زمانی باید به داستان تبدیل کرد که یک بار دیگر ذهن داستان‌نویس را آزار بدهند. به قول معروف او را غلغلک بدهند.

۴۶٫ پس از پیدا کردن سوژه، نوبت به پیرنگ (طرح) می‌رسد.

 

۴۷٫ طرح همان نقشه‌ی خط داستان است.

۴۸٫ داستان از یک نظر، همانند ساختن یک ساختمان است. نیاز به داشتن سرپناه، نوشتن داستان را در وجود نویسنده پی می‌افکند. برای ساختن خانه، زمین مناسب و خوش قواره لازم است. زمین که آماده شد باید نقشه برای ساختمان تهیه کرد. در نقضه باید جای اتاق‌ها، سرویس‌های بهداشتی، نورگیرها، درها، پنجره‌ها و … مشخص شود.

۴۹٫ به غیر از نقشه، مصالح مورد نیاز است در داستان‌نویسی، مصالح همان ابزارها و عناصر داستانی هستند.

۵۰٫ اگر در خانه‌سازی، تهیه‌کننده‌ی زمین، نقشه، مصالح و سازنده‌ی خانه افراد گوناگون هستند، در داستان‌نویسی، سوژه‌یاب، طراح، نویسنده، همه در وجود داستان‌نویس، خلاصه می‌شود.

۵۱٫ طرح، مداد زنی و اتود اولیه است که نقاشان و طراحان روی بوم انجام می‌دهند.

۵۲٫ طرح، در سایر قالب‌ها از جمله در شعر هم کاربرد دارد. طرح تقریبا همان هایکوی ژاپنی است.

۵۳٫ داستان‌های طرح گونه، می‌توانند در داستان‌های بلند و رمان،به عنوان جزیی از یک کل مورد استفاده قرار گیرند.

۵۴٫ طرح (نقشه‌ی داستان)، خطوط برجسته و شبکه‌ی استدلالی حوادث داستان است.

۵۵٫ طرح (پیرنگ) یا ساده است یا پیچیده به طرح ساده، طرح خطی می‌گویند. پیرنگ خطی، مانند مسیر رودخانه در دشتی هموار و صاف است و پیرنگ پیچاپیچ شبیه مسیر رودخانه در زمینی کوهستانی و ناهموار است.

۵۶٫ در پیرنگ خطی، رویداد از نقطه‌ی الف شروع می‌شود. به نقطه‌ی ب و ج و … می‌رسد.

۵۷٫ داستان، از جایی آغاز می‌شود که تعادل اولیه برهم زده شود.

۵۸٫ داستان، زمانی به پایان می‌رسد که تعادل اولیه یا نقطه‌ی تعادل‌های دیگری ایجاد شود.

۵۹٫ رویدادهایی که موضوعی در خور طرح ندارد، نمی‌توانند داستان شوند.

۶۰٫ هر فکر اولیه را می‌‎‌توان به بی‌نهایت طرح تبدیل کرد.

۶۱٫ برای شکار سوژه، نویسنده باید به انگیزه‌های درونی خود بازگردد.

۶۲٫ برای به دست آوردن سوژه باید آهسته گام برداشت و عمیق‌تر نگاه کرد.

۶۳٫ مطالعه‌ی فراوان انگیزه را برای نوشتن افزایش خواهد داد.

۶۴٫ زمانی که به سوژه‌ای برمی‌خوریم، برای آن‌که فراموش‌مان نشود، باید آن را یادداشت کنیم.

۶۵٫ هرگز درباره‌ی سوژه‌های یادداشت شده‌مان با کسی صحبت نمی‌کنیم.

۶۶٫ مسافرت، یک‌نواختی زندگی داستان‌نویس را به هم می‌زند و باعث می‌شود تا سوژه‌های جدید پیدا شود.

۶۷٫ داستان خوب، داستانی است که حرفی تازه را در قالبی نو عرضه کند.

۶۸٫ خواندن اصطلاحات و ضرب‌المثل‌ها برای داستان‌نویس، لازم است.

۶۹٫ مطالعه‌ی ادبیات کهن، واجب است.

۷۰٫ هنر به طور کلی و هنر داستان‌نویسی به طور اخص، نوعی بیان غیرمستقیم است.

۷۱٫ هنرمند و داستان‌نویس حساس، الهام می‌گیرد و این الهام می‌تواند از داستان‌های قدیمی باشد.

۷۲٫ داستان خوب، داستانی است که شخصیت‌پردازی و فضاسازی داشته باشد.

۷۳٫ طرح در داستان، عاملی است مصنوعی، در زندگی واقعی، طرح نمی‌بینیم و حادثه‌ها به هم نزدیک نیستند. حرکات کند است. طرح، حوادث را به هم فشرده می‌کند، آن هم حوادثی که روابطی منطقی نسبت به هم دارند و ومصنوعی نیستند و ایجاد کشش می‌کنند.

۷۴٫تعداد موضوع در داستان کوتاه ضروری نیست. یک حادثه‌ی برجسته می‌تواند حادثه‌ی مرکزی داستان کوتاه شود.

۷۵٫ هر داستانی، سه بخش دارد: مقدمه، تنه و نتیجه.

۷۶٫ مقدمه‌ی داستان نباید طولانی باشد.

۷۷٫ نتیجه‌گیری در داستان به شکل آشکار، پسندیده نیست.

۷۸٫ نتیجه‌گیری داستان نباید رک و مستقیم باشد. باید به گونه‌ای باشد که به طور طبیعی به دل خواننده بنشیند.

۷۹٫ مقدمه‌ی داستان، عبارت از نمای ابتدای داستان است.

۸۰٫ نباید از زندگی رونویسی کرد. در این صورت به جای واقع‌نگاری و رئالیسم، متنی خواهیم داشت که به منزله‌ی، رونوشت برابر اصل است خواهد بود.

۸۱٫ معمولا در هر داستانی یک یا چند گره وجود دارد.

۸۲٫ هنگامی که در رویداد داستان در مقابل پیشرفت حوادث، مانعی و سدی ایجاد می‌شود، گره داستان بسته می‌شود.

۸۳٫ داستان‌نویس باید در بستن گره دقت کند تا حالت طبیعی آن حفظ شود.

۸۴٫ گره‌افکنی از گام‌های نخستین ساخت داستان است.

۸۵٫ وقتی که گره بسته شد، داستان‌نویس باید تمام هم و غم خود را برای حفظ گره تا مرحله‌ای بازگشایی صرف کند.

۸۶٫ ممکن است در داستان چند گره وجود داشته باشد که تبدیل به بحران می‌شوند.

۸۷٫ وقتی بحران شدید می‌شود، نقطه‌ای اوج پدید می‌آید.

۸۸٫ گره‌گشایی معمولا پس از پدید آمدن نقطه‌ی اوج پدید می‌آید.

۸۹٫ شکل گره و رویدادهای پس از گره‌افکنی باید به گونه‌ای باشد که لحظه‌ی اوج و گره‌گشایی لو نرود.

۹۰٫ داستان‌نویس بنای داستان را در نقطه‌ی اوج به حال خود رها کند.

۹۱٫ گره‌گشایی نباید لطیفه‌وار باشد، مثلا کسی با یک دایناسور درگیر شود و دایناسور را بر زمین بزند، بکشد و در همین لحظه از خواب بیدار شود.

۹۲٫ پیام داستان نباید رک و مستقیم باشد، بلکه باید پس از طی مراحلی طبیعی، پیام به طور غیرمستقیم بیان شود.

۹۳٫ عنوان داستان باید در ارتباط با آن و نمادی از موجودیت داستان باشد، اما نباید موضوع داستان را لو بدهد.

۹۴٫ پیام داستان، نقطه‌ی بروز و تجلی محتوای داستان است.

۹۵٫ پیام باید به طور طبیعی از دل داستان برآید.

۹۶٫ پیام دربردارنده‌ی جهت و نتیجه‌گیری است.

۹۷٫ مراحل کلی خلق داستان به این شرح است: اول تولد فکر اولیه، سپس پرورش فکر اولیه و تبدیل آن به طرح و سرانجام پرداخت داستان.

۹۸٫ بیش‌ترین کاری که نویسنده باید انجام دهد، در مرحله‌ی پرداخت است.

۹۹٫ ابزارهای پرداخت عبارتند از: فضاسازی، شخصیت‌پردازی، گفت‌وگو، روایت

۱۰۰٫ داستان باید با جمله‌ای کشش‌دار و جذاب آغاز شود.

۱۰۱٫ پایان داستان می‌تواند شیرین یا تلخ و یا به گونه‌ای باشد که در ذهن خواننده، ادامه پیدا کند.

۱۰۲٫ پایان‌بندی نباید خواننده را فریب بدهد، یعنی خواننده پس از تمام شدن متن گمان کند که با او بازی کرده‌اند.

۱۰۳٫ دو نوع پایان‌بندی وجود دارد: پایان‌بندی بسته، پایان‌بندی باز

۱۰۴٫ امروزه بهترین نوع پایان‌بندی آن است که داستان در ذهن خواننده ادامه پیدا کند. پایان داستان باید پایان اجرای نویسنده باشد نه پایان داستان.

۱۰۵٫ داستان‌نویس باید تعدادی شخصیت در داستان کوتاه بیاورد که بتواند از پس آن‌ها برآید. مانند پدر و مادر در خانواده‌های امروزی که باید بکوشند به فرزندان کم‌تر بسنده کنند. زیرا کنترل و تربیت و اداره کردن فرزندان زیاد از عهده‌ی پدر و مادرهای امروزی برنمی‌آید.

۱۰۶٫ داستان کوتاه نمی‌تواند شخصیت‌های فراوانی داشته باشد. شخصیت‌های داستان کوتاه بایدبه خوبی اداره شوند.

۱۰۷٫ شخصیت‌های داستان باید هویت و شناسنامه داشته باشند.

۱۰۸٫ داستانی که شخصیت نداشته باشد، خاطره و بیان ساده‌ی یک ماجرا بیش نیست.

۱۰۹٫ شخصیت در داستان باید با یک رویداد قوی ترکیب شود. در غیر این صورت متن به یک کاریکاتور تبدیل می‌شود.

۱۱۰٫ شغل آدم داستان، تاثیر بسیار زیادی بر رفتارش می‌گذارد. نویسنده باید به این نکته توجه ویژه‌ای کند.

۱۱۱٫ بهترین تمرین برای شخصیت‌پردازی در داستان، نگاه دقیق به آدم‌های واقعی پیرامون نویسنده است.

۱۱۲٫ آدم‌ها در داستان، زندگی می‌کنند، حرف می‌زنند، حرکت می‌کنند، می‌خورند، می‌خوابند، می‌میرند و متولد می‌شوند.

۱۱۳٫ آده‌های داستان همانند آدم‌هایواقعی، نه خوب خوبند و نه بدبد. یعنی نه سیاه سیاه‌اند و نه سفید سفید. آدم‌ها، چه در جهان داستان و چه در جهان واقعی خاکستری‌اند. خوبی و بدی نسبی‌اند. مطلق نیستند. تنها در افسانه‌ها و قصه‌های قدیمی، قهرمان‌ها یا دیو سیرت‌اند و یا فرشته‌خو. حد متوسط و میانه‌ای وجود ندارد. ولی در داستان امروزی، نویسنده باید از هرگونه مطلق‌اندیشی در مورد آدم‌ها پرهیز کند.

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

جستجو
دسته‌بندی‌ها
مقالات مرتبط