چگونه میتوان راحت و ساده نوشت؟
شاید باشند نویسندگانی که بتوانند راحت و بدون ترس بنویسند اما افراد زیادی هستند که نمیدانند چطور میشود راحتتر نوشت؟
بکت کنار میزش کارتی نصب کرده بود که رویش این کلمات را نوشته بود: « شکست. باز هم شکست. شکست بیشتر».
آیا نوشتن کار ساده و راحتی است؟ چطور میتوان ساده و راحت نوشت؟
این پرسش از نخستین پرسشهایی است که از ذهن علاقهمندان به نوشتن میجوشد. یافتن پاسخی درخور به این پرسش، تا اندازهای جایگاه نوشتن و پیوندش را با مقولهی آموزش نشان خواهد داد.
پرسش بالا، دست کم، دو پاسخ دارد.
یکی با جنبهی مثبت و دیگری با جنبهی منفی.
برای آموختن تکنیک نویسندگی حداقل دو شرط باید آماده باشد.
شرط اول: علاقه
شرط دوم: پیگیری
پس از فراهم شدن دو شرط اولیهی یاد شده، ابزارها و شرایط دیگری مورد نیاز است. این شرایط لازم و ابزارهای بایسته به صورت خلاصه عبارتند از:
ذوق
خلاقیت و نوآوری
مطالعهی مستمر و فراوان
آگاهی از مسائل انسانی و جامعهشناسی
داشتن نثری خوب و قابل قبول
اگر ذوق و خلاقیت آموختنی نیستند، مطالعه کردن و برنامهریزی در زمینهی مطالعهی روشمند و سیستماتیک را میتوان فراگرفت. همچنین تاریخ و جامعهشناسی و سایر دانشهای تجربی و انسانی را با تمرین و آموختن میتوان تقویت کرد.
نویسنده بهتر است که از دانشها، آگاهیهای متعارفی داشته باشد.
جنبههای زیادی از نوشتن، جوششی است. از درون نویسنده میجوشد.
اساسا ذوق، امری سرشتی و فطری است. فطرت یا سرشت آدمی، آموزشناپذیر است.
اما با این همه، هیچ کارگاهی آموزندهتر و کاراتر از خواندن کتاب نیست.
یادداشت روزانه
یادداشت روزانه بهترین قالب برای تمام کسانی است که از نوشتن هراس دارند.
همهی ما در روز شاهد رویدادهای ریز و درشت هستیم و رفتارها و کنشهایی را مشاهده میکنیم. بعضی از این رویدادها و رفتارها برای ما مهماند و ارزش آن را دارند که پیگیری شوند. بنابراین یکی از سادهترین و عمومیترین راه، یادداشتنویسی است.
یادداشتنویسی با آنکه کمترین جنبههای فنی و هنری را دارد، اگر به صورت یک عادت و یک برنامهریزی منظم و روزانه درآید شکل یک نوع و قالب نوشتن را به خود میگیرد.
ریزپردازی و توجه به دیدههای ریز و درشت، یادداشت روزانه را متنی جزیینگر میسازد.
از آنجا که همیشه زندگی جریان دارد و پیرامون ما پر است از رویدادها و دیدهها و شنیدهها، پس همیشه چیزی برای یادداشتبرداری و نوشتن وجود دارد.
شرط اینکه بتوانیم راحت بنویسیم، عادت به نوشتن است.
عادت به نوشتن یادداشت روزانه، علاوه بر ایجاد نظم در نوشتن، نگاهی تیزبین و ذهنی هشیار و قلمی فعال به ارمغان میآورد.
خواندن یادداشتهای روزانهی نویسندگان، علاوه بر لذتی که نصیب خواننده میکند، او را با نوع نگاه نویسندگان آشنا میسازد.
نویسندگان بزرگ یادداشتهای روزانهی با ارزش و مهمی دارند که معمولا پس از مرگشان منتشر میشود. یادداشتهای روزانه داستایوسکی، فرانتس کافکا، گابریل گارسیامارکز و دیگران علاوه بر ارزش ادبی دارای اهمیت و ارزشهای اجتماعی، فرهنگی و تاریخی است.
فکر اولیه، چگونه پیدا میشود؟
فکر اولیهی نوشتن، از راههای زیر در ذهن نویسنده شکل میگیرد:
الف. مشاهده
مشاهده عادیترین و عملیترین راه پیدا کردن سوژه به شمار میرود.
هنرمند و بهطور کلی نویسنده بهطور خاص، باید با دقت به پیرامونش نگاه کند. نگاه یک هنرمند هر چند از لحاظ فیزیکی با نگاه مردم عادی تفاوتی ندارد، اما از لحاظ معنوی این دو نگاه با هم فرق دارند.
نگاه هنرمندانه، نگاهی دقیق و موشکافانه و کاشفانه است. چون کار هنر، کشف دوبارهی جهان است. سهراب سپهری میگوید:
«چشمها را باید شست
جور دیگر باید دید»
نگاه هنرمند، نگاهی عرفانی و شناختشناسانه است.
از آنجا که فکر اولیه مانند جرقه و شرارههای آتش، زود پدیدار و با شتاب یک شهاب نیز از ذهن میگذرد، معمولا بسیاری از داستاننویسان همواره دفترچه و مدادی همراه خود دارند که به محض یافتن سوژه، آن را یادداشت میکنند تا در فرصت مناسب از آن استفاده نمایند.
نویسنده با تماشای فیلم و یا عکس و اسلاید، رویدادی را میبیند و تحت تاثیر قرار میگیرد و یا انجام کاری یا رخدادی را از زبان کسی میشنود، اما به مصداق شنیدن کی بود مانند دیدن مشاهدهی مستقیم بهترین شکل دیدن، موفقترین و موثرترین آن است.
فکر اولیه، بر شانههای حس و انگیزههای درونی و تا حدودی هم جهانبینی و نگرش نویسنده به جهان، استوار است.
ب. مطالعه
گاهی هنگام مطالعهی متنها به سوژههایی برخورد میکنیم که قابلیت و آمادگی نوشته شدن را در خود دارند.
خواندن شعر و نقد و یا هر متن دیگر، ضمن آنکه دانش خواننده را افزایش میدهد، زمینهی خوبی برای یافتن فکر اولیه به شمار میرود.
بر همین اساس همیشه توصیه میکنند برای آنکه راحت بنویسید تا میتوانید کتاب بخوانید.
خواند، خواندن و باز هم خواندن. این است راز موفق شدن.
ج. مسافرت
گزارهی بسیار مشهوری بر زبانهاست که:
« سفر، مرد را پخته میکند!»
آدمی در سفر، جاهای نویی را میبیند. از یکنواختی و تعادل بیرون میآید. اساسا داستان از جایی آغاز میشود که تعادل بههم میخورد.
آدمی در سفر، سخنهای نویی میشنود. با شیوههای گوناگون رفتارهای زیستی آدمها آشنا میشود.
نویسنده باید آگاهی خوبی از جامعه و مردمش داشته باشد که این آگاهی به اندازهی بسیار زیادی از راه مسافرت به دست میآید.
بازدید از شهرها و روستاهایی که رویداد مهمی در آن اتفاق افتاده، مانند مناطق جنگی، مناطق زلزله زده نیز زمینهی بسیار خوبی برای شکار کردن سوژهها و ایجاد حس در نویسنده به شمار میآید.
د. گوش دادن به موسیقی
گوش دادن به موسیقی سالم، علاوه بر آرامش روح، حس نویسنده را تقویت میکند. ناگفته نماند که برخی از نوشتهها با زبان موسیقی بیان شدهاند.
به عنوان مثال، سمفونی بل « ناقوس» و یا سمفونی « دریاچهی قو» اثر چایکوفسکی و همچنین آثار جاویدان بتهون، خود نوعی ادبیات داستانی، از نوع رمان هستند.
گاهی یک موومان و یا یک قطعه از موسیقی، سوژۀ یک داستان قرار میگیرد.
ه. فکر کردن
فکر کردن به موضوعهای گوناگون و کردار و گفتار روزانهی خود و دیگران، یکی از راههای سوژهیابی است.
فضا و محیط فکر، بسیار گسترده است به حدی که هیچ مرزی ندارد. مثل یک آسمان، بیانتهاست.
و. حس کردن
بسیاری از رفتارهای آدمی در حوزهی حس و احساس قرار دارد.
داشتن حسی توانا، نویسنده را از قرار گرفتن در وضعیتی نو یا مشاهدهی مستقیم یک رویداد و یا تجربهی عملی و … بینیاز میکند.
از این مطالب دربارهی سوژهیابی، نکات زیر را میتوان خلاصهنویسی کرد:
فکر اولیه، بر حس بنا شده است.
فکر اولیه، غیرقابل پیشبینی است.
فکر اولیه، عموما زودگذر و فراموشپذیر است.
معمولا متنی که نوشته میشود، در آغاز کار و حتا پس از نوشته شدن هم هنوز کامل نیست.
مولف باید زمانی از نوشتهاش گامهای نوشتن فاصله بگیرد. پس از مدتی دوباره به سراغ نوشتهاش برود و آن را بخواند. این بار، دیگر او نویسندهی متن نیست، بلکه خوانندهی متن است. چه بسا که ممکن است بخش یا بخشهایی از نوشتهاش را حذف و یا به آن اضافه کند. بسیار اتفاق میافتد که نویسندهای پس از خواندن دوباره، با توجه به گذشت زمان و موضوعیت نداشتن سوژه، اشتیاقی به چاپ و انتشار نوشته خود نشان نمیدهد و حتا ممکن است نوشتهی خود را پاره کند و دور بریزد. برای همین است که میگویند: « زمان، داور خوب و بیطرفی است.»
خلاصهی مطلب اینکه گام اول در نوشتن، پیدا کردن سوژه است. سوژهها را باید شکار کرد.
یادتان نرود که همیشه یک دفترچه کوچک و یک مداد در جیب و یا در کیف خود داشته باشید. سوژهها را در آن بنویسید و بایگانی کنید. سوژهها تمام شدنی نیستند. زندگی چشمهی زایندهی سوژهها است.
همهی سوژههای کشف شده و شکار شده، به داستان تبدیل نمیشوند، همانطور که ممکن است همهی تخمهای پرندگان به جوجه تبدیل نشوند.